ای دنیا
خنده ام می گیرد از تقلاهایت
که چگونه در پی آنی که زمینم بزنی!
ای دنیای پر از سراب این را بدان :
اگر تمام غم هایت را بر دلم فرو ریزی،
هرگز در مقابلت کمر خم نخواهم کرد.
اگر تمام دردها و رنج هایت را بر سرم آوری،
هرگز در مقابلت زانو نمی زنم.
اگر تمام سختی ها را زمینه راهم کنی،
هرگز زندگی را در مقابلت نمی بازم.
اصلا هر چه خواهی کن،
هر چه خواهی باش
ولی همیشه این را بدان
من ، خدا را دارم.

بگذار برات کتاب بخوانم
بنشين اينجا

کتاب را بگير توی دستهایت
ورق بزن

دستم را دورت حلقه می‌کنم
از بالای شانه‌ات

نفس می‌کشم
لای موهات

ورق بزن...

کتاب را.....

بعد از تو

چشمانم را

به روی همه خوبی های

دنیا بستم

خُدآ مَنو آفَرید

تآ ثآبِت کُنه

بَعضی اَز دُخترآ میتونَن مَرد بآشَن

بدون اینکه نَر بآشَن

می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....

بدون هراس از خوانده شدن...

بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...

برای تویی که بودنت را...

نه چشمانم میبیند...

و نه گوش هایم می شنود...

و نه دستانم لمس می کند...

تنهاصادقانه ...

با دلم احساست می کنم... !!!!

آهای کافـﮧ چی …

در این روزهاے پر رفت و بی آمد

ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟

این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛

اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچ اگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز ,

اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :

این تلخی در برابر رفتنت هیچ است .

بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف !

آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟

بسیاری از...

شکست های زندگیم

بخاطر نامردی هایی بود....!

که باید می کردم

اما نکردم.

    خیلی نامردی کردی در حقـم

دل یک زن تمام دنیای اوست ...

شاه دنیایش باش

ای  مرد...!

نه سردار  سپاهے که او را در هم مےشکند ..

خدایا ......

هرگز کسیو به اونچه که

<<قسمتش نیست>>

عادتــــ نده .

تـو

.......

عـشـق بـازی میـخـواستی

امـا , واسه, مـن

عـشــــــق

بـازی نـبود لعنتی . . .

آنجا که عشـق فرمان می دهد

محال،سر تسلیم فـرود می آورد.