تکیه بده اما.......

به شانه  هایی که اگر خوابت برد،

سرت را بر زمین نگذارد..!

کا فـیست رخـت را بـرگـردانی ،،

استـاد شطـرنج هـم باشم مـات میشوم.

زخمـــم هایی که خوردم،مزه

مزه اش کن،حتمـــا نمکــش آشنـاست...!!

دلتنگم،برای کسی ،از بی کسی!

خسته ام ،از تکا پو،از دربه دری!

نه دوستی،نه یادی،نه خاطره ی شیرین!

تنهایم،تنهاتراز آن سنگ کناره جاده!

اما مشتاقم!

مشتاق دیدار کسی که صادقانه یادم کند.

پرسیدند:

دوست را چون دوستش داری ،نیازش داری؟

یا که چون نیازش داری ،دوستش داری؟!!

گفتم ""چون دارمش ""بی نیاز ترینم.

موهایش سفید شده بود...!!!

کودکی که یواشکی ....

دفتر خاطراتم را خوانده بود.

از تنهایم......

مشت زدم بر زمین

تکیه ای خاک برداشتم...

بوییدمش..

بوسیدمش..

آری این "یار" خلق نشده من است.

خدایا. . . . . .
این "قسمت"راکجا فرستاده ای!!

که هروقت نوبت من میشود

       می گویند "نیست"!!!

گاهی دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد

که بیاد تو تنهاییم و من اجازه ندم و اون بی تفاوت به مخالفتم بیادتو

  وآروم بغلم کنه و بگه:مگه من مردم که تنها بمونی؟