سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, :: 13:15 :: نويسنده : roya
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند !
سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : roya
پل…این واژه ی دو حرفی…همیشه دو چیز را به هم متصل میکند. یادت هست پلی را که از روی رودخانه میگذشت و خانه ی ما را به خانه شما پیوند می داد؟! روی همان پل بود که قبلم به قلبت پلی از جنس عشق احداث کرد! حتی جاده های مهندسی سازی که دیگران برای دو نفر میسازند هیچ گاه کارایی پلی را ندارد که احساسات ناشی و تازه کار آنها،آن را میسازد. احساس من و تو دست در دست هم پلی محکم ساختند از جنس عشق و با طناب هایی از جنس محبت آن را استحکام بخشیدند.
سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : roya
گو ببینم تو چه می دانی درباره ی شیشه ی عمر…؟! هیچ میدانی که هر آدمی شیشه ی عمری دارد؟! مواظب قلبت باش که مبادا روزی بشکند.مواظب چشمانت باش…نگذار که تر شود. عمر من به پایان میرسد. من طاقت تنهایی و دوری از تو را ندارم…
سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : roya
پایت که به زندگی ام باز شد،بهار عشق توی قلبم خانه کرد! طنین دوستت دارم های تو بود که به قلبم شوق زندگی بخشید… چشمان تو بود که نگاه مرا به دنیا باز کرد تا زیبا تر ببینم هر آنچه در این دنیا وجود دارد… همان تک گل عشق هستی که وقتی وارد زندگی ام شدی تازه فهمیدم زندگی یعنی چه…فهمیدم که زندگی یعنی تو… فقط تو!
سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : roya
با سلام و صلوات بر حضرت عشق و سلام و درود خدمت دلبر مهربانم. که باعث مجروحیت قلب تو و دل باختن من و افتادن گرهی کور در رشته های نگاهمان بود! توربین های قلبم در آبهای محبت درحال تولید نیروی عشق هستند. از ندیدنت.قابل پیش بینی است که اگر تا ساعاتی دیگر نبینمت بارش اشک شدیدی در چشمانم خواهم داشت. و نیمه شب عاشقی هیچگاه به پایان نخواهد رسید…!
سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : roya
میگویند:”نفس عمیق بکشید تا ریه هایتان سرشار از اکشیژن خالص شود و اعصابتان آرام…” دروغ میگویند!!! من این کار را که میکنم… دلتنگ میشوم! میخواهم تو را نفس بکشم تا روحم سرشار از تو شود و قلبم آرام!
دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : roya
چنـد وقتیـسـت همـه دلگیرنـــد از مـن ... دلیـــل مـی خواهنـد !
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 16:41 :: نويسنده : roya
مگه میشه بی تو هر دم بمونــــــــم تو دل خــــــونه مگه میشه تو نبـــــــاشی دل مــــــــن آروم بمــــونه مگه میشه تو نبـــــــاشی زنده باشــــم یه خیـــــاله زندگی بدون تــــــــو برای من مثـــــــل سرابــــــــــه خونه بی تو برا مـــــــن شده درست مثل خـــــــرابه مگه میشه تو پیشم باشی و بـــــــعد بارون نبــــــاره فکر من بی تـــــــو خرابــــه،چشای من خیس آبــــه همیشه برام سواله،چرا قلبم بی تو اینقد بی قــراره؟ دل مـــــن هــواتو کرده تو کجــــــایی نازنینـــــــــــم؟! بیا که به پــــای عشقــــت یه تنه میخــــوام بشینــم با تو مــــــن رو بــــال ابرام بی تو مــــن تنهای تنهــام تو نبــــاشی نمیتونــــم،بی تو من همدم غم هــــــام
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : roya
هوا هوای عشقه و،توهم مث من عــاشقی نمیدونم کی هستی و،کجــــای دنیا حاضری میگردی دنبال دلــــم،یا که هنوز نشسته ای شاید تو خواب نازی و،تو رویاهــات دل میبری هوا هوای عشــــــقه و،منم به دنبــــــال توام واسه یه لحظه دیدنت،از همه چی دل میبرم بگو تو هم مثل منی،بگو کــــه بی قرارمــــی بخاطر منـــــم شده،از همــه چی دل میکنی میون بهت و حیرتــــم،پی تو میگرده دلــــــــم نمیدونم که اسمتــــو،از دهن کی بشنــــــوم هوا هوای عشقه و،میخوام بیـــــام به دیدنت نمیدونم که توی خــــــواب،یا رو زمین ببینمت
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 15:25 :: نويسنده : roya
امروز که داشتم دفتر خاطراتم را ورق میزدم ، به چیز جالبی برخوردم ! توی ورق ورق خاطراتم حضور داشتی. حتی اگر اسمی از تو هم نبود،میشد آثارت را احساس کرد… بوی عطرت،سنگینی نگاهت،صدای نفس هایت،رد پایت،خنده هایت… تویی که همه ی زندگی مرا به تسخیر عشقت درآوردی و قلبم را آکنده از مهرت ساخته ای، اگر روح برگهای خاطراتم نبودی…عجیب به نظر می رسید..!!!
|